نوشتهها منتشر شده در “ادبیات ملی”
ادبیات
همه ما کلاس های ادبی را یادمان هست. یک شاعر می آمد، سپس ۱۰ یا حتی ۱۰۰ شاعر در قرنی یا چند قرن می آمدند، یک مکتب ادبی شکل می گرفت و چندین سده بعد از آن شاعر و شاعرانی می آمدند، تا مکتبی دیگر شکل گیرد. تا اینجای کار ذهنیت این تابلو از خاطراتمان را در یک فایل بگذاریم. حالا فایل دیگری را باز کنیم. قطعاً این فایل با پرسشی همراه است. هنر یا ادب ملی چیست منتقدان ادبی غرب در تعریف ادبیات ملی وابستگی هنرمند و تولید ادبی او را به گذشته اش نسبت می دهند. یعنی ادب ملی نه تنها با سنت های قبل از خود قطع رابطه نمی کند، بلکه وامدار آن و در مواردی متأثر و حتی کپی آن است. می گویند پس از هر مکتب ادبی، مکتب دیگری می آید که در واقع به منزله دیالکتیک با آن است. این در حالیست که نه تنها اینطور نیست بلکه آمدن هر سبک و مکتب ادبی دقیقاً به جهت گفت وگو و گفتمان با گذشته ادبی و فرهنگی خود است. بنابراین در چنین فرآیندی است که «ادب ملی» یا «هنر ملی» شکل می گیرد. شاید بهتر است با مثالی نظریه «ادب ملی» را تفسیر و موشکافی کنیم. حکیم عراقی شاعر بزرگ تاریخ ادبیات و بنیانگذار مکتب ادبی عراقی به خاطر دو مسئله شهرت دارد؛ نخست تأسیس مکتب عراقی است بطوری که در مقابل مکتب خراسانی به سمت آفاق شعری گسترده تری گام برداشت. مسئله دوم هم حکم استادی بر شاعرانی است که شهرتی جهان گستر دارند. سعدی، مولانا، حافظ، سلمان ساوجی و . . . همگی دنباله رو مکتب شعر عراقی هستند.بسیاری از ما شعر عراقی را خوانده ایم؛یا لااقل در رادیو یا تلویزیون اشعاری از این شاعر به صورت دکلمه یا گفتار متن به گوش و ذهنمان خورده و آشناست. اتفاقاً تمام شاعرانی که در مکتب عراقی طبع آزمایی کرده اند، تحت تأثیر این شاعر بوده اند؛ زبان همان زبان است. ذهنیت همان ذهنیت است، اما لحن فرق دارد. حتی آثار آنها ریشه در مکتب خراسانی هم داشته است. مولانا هنوز دلداده فخر کلام مکتب خراسانی است. بنابراین همان ابهت در زبانش نمودار می شود.«
بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
کلام به نوعی فردوسی گونه است. خود به خود شکوه دارد. سعدی هم با وجود طبع آزمایی در مکتب عراقی، خردگرایی مکتب خراسانی را فراموش نکرده است. بنابراین ۹۰ درصد از اشعارش بن مایه های خردگرایانه دارد. سعدی جدا از اشعار خردگرایانه و پندآموز به تکنیک های مکتب خراسانی هم وفادار است. در مکتب خراسانی همه چیز بر اساس تشبیه است. کلام از سادگی به شکوه می رسد. از استعاره چندان خبری نیست و اگر هم هست، متأثر از زبان متداول روز است.
.رودکی می گوید: «بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی»
فردوسی هم می گوید: «توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود»
اما سعدی چه می گوید: «ای سرو بلندقامت دوست / وه وه که شمایلت چه نیکوست».
سعدی فقط یک استعاره به زبان اضافه می کند؛ «سرو». قطعاً سرو هم در زبان متداول آن روز محسوس بوده است. حافظ اما ساختار زبان را با استعاره زیر و رو می کند. او از استعاره ساده و درست استفاده می کند. در نتیجه زبانش برای همه قابل فهم است؛ منتها چون بیانش از استعاره سرشار است، هر کسی یک جور از شعر وی برداشت می کند بنابراین حافظ هم شکل کلی سادگی بیان در زبان خراسانی را حفظ می کند. او انگار نابغه ای است که سنگین ترین مفهوم ها را به ساده ترین زبان بیان می کند. یعنی شعر حافظ سخت نیست. مفاهیمی پیچیده و اسرارآمیز را به سادگی بیان می کند، اما چون خود مفاهیم سنگین و فلسفی اند، گاهی نه به راحتی بلکه با تأمل آن را دریافت می کنیم. «حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش / از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد.
ادبیّــــات
ادبیات به مجموعه سخنهای انسانی که در قالبهای گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالبها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته میشود. ملتها و تیرهها همانگونه که دارای نهادها، مکتبهای فلسفی یا دورانهای تاریخی هستند میتوانند دارای ادبیات نیز باشند. در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متنهایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان و هم روزگاران آن تیره و ملت را تشکیل میدهند. یکی از طبقهبندیهای مشهور و پرکاربرد متنهای ادبی، طبقهبندی دوگانهایست که بر اساس آن متنها به دو گونة اصلی شعر و نثر تقسیم میشوند. این طبقهبندی سنت دیرینهای در زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایة تعریفی فراگیر و تمیزدهنده از شعر و نثر بودهاند.
ریشهشناسی و تعریف
ادب واژهای است معرب از فارسی. این واژه از دیدگاه واژهشناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمدهاست. برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کردهاند و گفتهاند که ادب یا فرهنگ همان دانش میباشد و با علم فرق چندانی ندارد. اما ادب در معنی اصطلاحی آن از دیدگاه ادبای قدیم کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی، برخی پرهیز از انواع خطاهاو برخی آن را مانند فرشتهای دانستهاند که صاحبش را از ناشایستیها باز میدارد. واژة ادبیات بسته به این که چه کسی آن را به کار ببرد معانی متفاوتی مییابد. ادبیات را میتوان برای اشاره به هر نوع مدرک نمادین مانند تصویر نیز استفاده کرد. به بیان بهتر این اصطلاح را میتوان برای اشاره به هر نوع مجموعهای از حروف استفاده کرد. امام جعفر صادق(ع)، فیلسوف و دانشمند مسلمان، ادبیات را به این شکل توصیف کردهاست: «ادبیات، لباسی است که شخص بر تن گفتهها و نوشتههای خویش میکند تا آن را زیباتر جلوه دهد». او میافزاید که ادبیات برشی از زندگی است که به آن معنا و جهت داده و بر اساس دید مخاطب تفسیری هنری از جهان را ارائه میدهد. بارها رخ دادهاست که متونی که ادبیات را میسازند این مرزها را شکستهاند.